حوری موری ممنوع
از در که می آمد داخل،صمیمانه سلام می کرد.من هم با قربان صدفه جواب سلامش را می دادم:«عزیزم،قربونت برم،فدات شم.»یک روز با فکر مشغول پای ظرفشویی ایستاده بودم.بدون ناز وقربان صدقه جواب سلامش را دادم.از زهرا پرسیده بود:«امروز مامانت طوری ش شده؟چرا بهم نگفت… بیشتر »